شبکه افق - 14 بهمن 1400

امام باقر ع، " مو شکاف " در نظر، "بن بست شکن" در عمل

میلاد امام محمد باقر سلام الله علیه -۱۴٠٠

بسم‌الله الرحمن الرحیم

اولاً خدمت دوستان میلاد امام باقر(ع) را تبریک عرض می‌کنم و سعی می‌کنیم از سه – چهار زاویه و چشم‌انداز به ساحت امام محمدباقر(ع) نزدیک بشویم. نکته اولی را که شاید خیلی‌ها ندانند این است که امام سجاد(ع) که فرزند سیدالشهداء(ع) هستند بعد از آن امام باقر(ع) فرزند امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام) هر دو می‌شوند چون پدرشان که امام سجاد(ع) فرزند سیدالشهداء(ع) هستند و مادرشان علویه و دختر امام حسن مجتبی(ع) جناب فاطمه، ام‌عبدالله می‌شود. بنابراین از امام باقر(ع) به بعد، تمام اهل بیت(ع) هم فرزندان امام حسن و هم امام حسین(علیهما‌السلام) می‌شوند و مادر امام باقر(ع) همسر امام سجاد(ع) که دختر امام حسن(ع) هستند یک خانم به لحاظ معنوی و معرفتی و علمی، خانمی کم‌نظیر بودند. اولاً لقب صدیقه به ایشان داده بودند یعنی خانمی که در اوج صدق و صداقت است و در حوزه معنویت و معرفت به مقام صدق رسیده است و به لحاظ قدرت معنوی که کراماتی از ایشان نقل شده، از جمله از خود امام باقر(ع) و در «بحار» این نقل شده و در منابع دیگری هم هست که از قول خود امام باقر(ع) که راجع به مادرشان بحث می‌کنند فرمودند که ایشان قدرت و صفات معنوی داشتند. یک روزی ایشان کنار دیواری نشسته بودند و تیکه داده بودند این دیوار ریزش داشت، داشت می‌ریخت. ایشان دست روی دیوار گذاشتند و چیزی زیر لب گفتند و دیوار نریخت و ایشان بلند شدند بعد دیوار ریخت و این را خود امام باقر(ع) نقل کردند که من خودم این صحنه را دیدم که ایشان در اثر ذکر و توجهات به یک چنین قدرت معنوی و ولایت تکوینی در همین حدود و مراتب مختلفی که این ولایت دارد، ایشان به بعضی از این مراتب و حدود رسیده بودند. خب دختری است که از یک طرف در دامان امام حسن(ع) تربیت شده و از یک طرف همسر امام سجاد(ع) است و خود ایشان یک خانم نمونه است. بنابراین یک نکته توجه به مادر امام باقر(ع) است. یک نکته جالب دیگر در مورد امام باقر(ع) این است که این نام و این لقب را طبق منابع شیعه و سنی شخص پیامبر اکرم(ص) برای ایشان از قبل تعیین کردند و شیعه و سنی از صحابی پیامبر نقل می‌کنند جناب عبدالله انصاری که شاید ایشان پیرترین صحابه پیامبر بودند و تا زمان امام باقر(ع) بودند و تا آن دوران ایشان نابینا بود و آخرین صحابه پیامبر(ص) ظاهراً ایشان باید باشد و نقل می‌کند که پیامبر اکرم(ص) در منابع اهل سنت در منابع مختلفی این منابع نقل شده است یکی از محدثان مشهور اهل سنت در قرن 10 هجری در «الصواعق المُحرقه» که آن کتابی است که جزو مبانی اهل سنت را در مسائل مختلف تثبیت می‌کند و حتی در مواردی بعضی از دیدگاه‌های شیعه را رد و نقد می‌کند و مذاهب دیگر اسلامی را، ولی راجع به فضائل دیگر اهل بیت(ع) که روایاتی از پیامبر اکرم(ص) نقل می‌کند از جمله به امام باقر(ع) که می‌رسد می‌گوید ایشان در علم و آگاهی فوق‌العاده و استثنایی بود، نظیر نداشت و به لحاظ معنویت و زهد و ساده‌زیستی نسخه دوم پدرش امام سجاد(ع) بود و یک گنج پنهانی از معرفت و آگاهی در عرصه‌های مختلف در مسائل الهی و انسانی و یک منبعی از حکمت بود وجز کسی که نابینا باشد یا مریض باشد نمی‌تواند و نمی‌توانست فضیلت‌های ایشان را انکار بکند و ابن مَدیَمی در «الصواعق المُحرقه» ابن‌حجر نقل می‌کند که ابن مدیمی از جابربن عبدالله نقل کرده که من خدمت پیامبر(ص) نشسته بودم و امام حسین(ع) کودکی بود و داشت در اتاق دیگری بازی می‌کرد پیامبر با امام حسین بازی می‌کرد. بعد ایشان به من رو کرد و گفت، جابر این حسین(ع) فرزندی خواهد داشت که نام او علی خواهد بود و در قیامت او به نام سید عابدان و بزرگ اهل عبادت و قهرمان عبادت شناخته می‌شود که فرزندی او خواهد داشت که نوه این است و هم‌نام من است و شما تا آن موقع عمر می‌کنی و او را خواهی دید و سلام من را به او برسان. خب این‌ها در منابع برادران اهل سنت در مورد امام باقر(ع) است و نام ایشان که امام محمدباقر است نام پیامبر است و لقب ایشان که باقر است مستند به خود پیامبر اکرم(ص) می‌شود. و در منابع دیگر هم هست.

در روایات شیعه هم داریم از ابان‌بن‌تغلب که از شاگردان امام باقر(ع) و امام صادق(ع) است می‌گوید که جناب جابر بن عبدالله که شاید آخرین صحابی پیامبر و از دلدادگان اهل بیت(ع) و از شیعیان پیامبر(ص) بود ایشان گاهی در مسجد پیامبر می‌رفت و می‌دیدند که می‌گوید باقر کجاست؟ باقرالعلم، شکافنده همه علوم و جراح آگاهی‌ها او کجاست؟ بعد مردم مدینه که این قضیه را نمی‌دانستند که پیامبر(ص) به ایشان چه گفتند، بعضی‌ها فکر می‌کردند ایشان سن‌شان بالا رفته و می‌نشیند گاهی یک چیزهایی و هذیان می‌گوید! بعد که پرسیدند گفت نه، خود همین قضیه را پیامبر(ص) به من فرمودند که تو از فرزندان من و از نسل من کسی را خواهید دید که نامش نام من است و چهره‌اش شبیه من است و علمی‌ترین و دقیق‌ترین مسائل معنوی را چنان به دقت می‌شکافد و از هم تفکیک می‌کند و یکی یکی حل می‌کند و پرسش‌ها را پاسخ می‌دهد که نظیر نخواهد داشت تو او را خواهی دید و سلام من را به فرزندم به او برسان. خب این هم یک نکته مهمی که شیعه و سنی نقل کردند و این هم مخصوص امام باقر(ع) است. البته در منابع برادران اهل سنت با اسناد مختلف نقل شده که پیامبر(ص) به 12 امام از قریش بشارت دادند که 12 خلیفه از قریش که بعد از ایشان خواهند آمد و در «صحیح بخاری»، «صحیح ترمذی» در «صحیح مسلم»، «صحیح ابوداود» و امثال این‌ها، این‌ها نقل شد. البته بعداً توجیهات دیگری در مورد بعضی از این‌ها ذکر شد اما لقب باقر را که هم در بعضی از منابع این از پیامبر اکرم(ص) از قبل پیش‌بینی شده و نقل شده که ایشان چنین متفکر بزرگ و قوه عاقله اسلام و جهان اسلام است و بنیانگذار دانشگاه‌های عظیم و دانشگاه او در تمدن اسلامی است که امام صادق(ع) با آن همه عظمتش شاگرد مکتب امام باقر(ع) و تربیت شده ایشان است راجع به این که علت نامگذاری این لقب باقر چیست باز دلایل مختلفی هست. یکی همین است که قدرت بی‌نظیر موشکافی در عرصه‌های مختلف علمی و معرفتی، پیچیدگی‌های عموم را و معضلات بزرگ را می‌شکافد و حل می‌کند و باز می‌کند و دایره بسیار بزرگی از معارف و آگاهی را همه دیده بودند شیعه و غیر شیعه از امام باقر(ع) و این که ایشان هیچ پرسشی را با استناد به قرآن و با تبیین عقلانی و درست بی‌جواب نمی‌گذارد، و علاوه بر این که از فرط سجده، پیشانی ایشان مجروح بود و بعضی گفتند این لقب باقر(ع) را از این جهت هم می‌شود به ایشان نسبت داد یعنی از هر دو جهت، هم عبادت و هم معنویت و هم علم و معرفت.

نکته سوم، نکته دیگری که در مورد امام باقر(ع) درست است همسر ایشان که مادر امام صادق(ع) می‌شوند جناب امّ فروه. امّ فروه که ایشان نوة ابوبکر، خلیفه اول است و بنابراین یک نسب امام صادق(ع) هم از طریق مادر به ابوبکر می‌رسد. وجه آن هم این است که همسر امام باقر(ع) جناب امّ فروه، فرزند جناب قاسم هستند. قاسم پسر محمد است که محمدبن‌ابی‌بکر از طرف پدر، پسر ابی‌بکر است و از طرف مادر ایشان فرزند جناب اسماء است. اسماء کیست؟ جناب اسماء همسر جناب جعفربن‌ابیطالب هستند جعفر طیّار برادر حضرت امیر(ع) که در نبرد با ارتش روم به شهادت رسید. جناب جعفر و همسرشان همین خانم اسماء این‌ها عملاً رهبران مهاجرین در هجرت به حبشه بودند و خودِ اسماء این خانم زن بسیار شریف به لحاظ معنوی و معرفتی بود زنی مجاهد در صحنه بود. وقتی که جعفر برادر حضرت امیر(ع) شهید شد جناب اسماء با ابوبکر ازدواج کرد و محمدبن‌ابی‌بکر محصول این ازدواج است. محمدبن‌ابی‌بکر از شیعیان خاص امیرالمؤمنین حضرت علی(ع) و در رکاب ایشان در جنگ جمل و صفین حضور دارد و از طرف امیرالمؤمنین حاکم و مسئول مصر و شمال آفریقا بود و به دست باند معاویه و عمروعاص ایشان شهید شد و محمدبن‌ابی‌بکر از یاران و شیعیان خاص حضرت امیر(ع) است و فرزند ابوبکر و فرزندخوانده حضرت امیر(ع) می‌شود. بعد از فوت ابی‌بکر که ایشان محمدبن‌ابی‌بکر تقریباً در دامان حضرت امیر(ع) به لحاظ سیاسی و معرفتی و معنوی در دامن حضرت امیر بزرگ شدند. پسر جناب محمدبن‌ابی‌بکر قاسم است و نوه‌اش این خانم یعنی جناب ام‌ّفروه است که همسر امام باقر(ع) است. از اهل بیت(ع) از جمله از حضرت رضا(ع) روایت داریم، یک حدیثی دیدم که فرمودند قاسم هم مثل پدرش محمدبن ابی‌بکر از یاران اهل بیت بود و دخترش هم که همسر جد ما امام باقر است و جدة ما و مادربزرگ من می‌شود و ایشان هم همواره در مسیر و در خط اهل بیت(ع) بودند. آن وقت امام صادق(ع) برادری دارند پسر دیگر امام باقر(ع) جناب عبدالله، این دوتا از یک مادر هستند و ایشان هم برادر امام صادق(ع) یعنی فرزند دیگر امام باقر(ع) عبدالله هم، به شهادت رسیده است یعنی هم عبدالله و هم جعفر را، هر دو را حکومت مسموم کرد و به شهادت رساند البته جناب عبدالله به دست بنی‌امیه زودتر شهید شد و امام صادق(ع) به دست بنی‌عباس رژیم بعدی به شهادت رسیدند.

نکته بعدی که در مورد امام باقر(ع) توجه به آن جالب است این است که ایشان در آنِ واحد و همزمان سه چهار نقش را ایفا و رهبری می‌کردند. از یک طرف خب تقریباً و بزرگ و رهبر علوی‌ها و اهل بیت بودند و همه ایشان را به رهبری و بزرگی قبول داشتند، اطلاعات دفتر اسامی و ارتباطات در علوی‌ها همه این‌ها در اختیار ایشان بود و امام باقر(ع) عملاً رهبر علوی‌ها و اهل بیت بودند. تقریباً رهبر بلامنازع بود و کسی در ردیف ایشان مطرح نمی‌شد و اگر اختلافاتی مباحثی بین خود علوی‌ها پشت جبهه این‌ها پیش می‌آمد امام باقر(ع) را همه داور و حکَم می‌دانستند و ایشان حل و فصلش می‌کردند از همان دوران میانسالی و جوانی کاملاً اعتبار داشتند حتی وقتی عمربن‌عبدالعزیز تنها حاکم اموی که یک مقداری آدم بود و آن شیوه فحاشی و اهانت و سبّ و لعن حضرت امیر را منع کرد ادای احترامی به اهل بیت(ع) کرد و گفت اگر یزهایی متعلق به علوی‌هاست ما به آن‌ها پس می‌دهیم از جمله فدک، و این از امام باقر(ع) عمربن‌عبدالعزیز خلیفه به امام باقر(ع) ارجاع داد و مراجعه کرد که شما هرچه در این مورد فدک بگویید ما طبق همان عمل خواهیم کرد.

جبهه دوم، جبهه سیاسی بود یک تشکیلات مبارزاتی مخفی از زمانی که بعد از سقوط حکومت امام حسن(ع) ایجاد شده بود. امام حسن(ع) این تشکیلات مخفی و نیمه مخفی را ایجاد کرده بودند و بعد از کربلا به دست امام سجاد(ع) دوباره احیاء شد و زمان امام باقر(ع) این تشکیلات عظیم بین‌المللی که در مناطق مختلف جهان اسلام بود فعالیت‌های سیاسی، فرهنگی، علمی و حتی نظامی و عملیاتی می‌کرد و یک شبکه مالی و اقتصادی بود. عملاً رهبری این تشکیلات را امام باقر(ع) برعهده داشتند با این که به شدت حکومت اموی روی ایشان ذره‌بین داشت و مدام دنبال آتو بود که یک سندی از ارتباط ایشان با آن نهضت‌ها پیدا کند، پیدا نکرد با این که می‌دانید برادر امام باقر(ع) جناب زید، آن انقلابی بزرگ بود و این شیعیان زیدی، ادامه خط ایشان هستند. از همان موقع تا الآن، بیش از هزار سال است این جریان مشغول جهاد مسلحانه و فداکاری در راه این ارزش‌ها هستند خب امام باقر(ع) هم غیر علنی از جنبش انقلابی زید و دیگران حمایت کردند و از خانواده‌های شهدا این‌ها را تحت پوشش داشتند.

اردوگاه سومی که امام باقر(ع) رهبری می‌کردند شاگردان‌شان بودند. ایشان یک مکتب و یک دانشگاهی پرورش دادند. آن اواخر بنی‌امیه که زمان عمربن‌عبدالعزیز بود که یک مقداری فضا باز شده بود هم حکومت ضعیف شده بود و هم پایگاه اهل بیت تقویت شده بود و امکان آن را داشتند خب امام باقر(ع) گروه‌های بسیاری، شاگردانی تربیت کردند و کادرسازی کردند و این‌ها را در سطح جهان اسلام منتشر کرده بودند. از یک طرف امام باقر(ع) معارف قرآن و مکتب را، دین با تفسیر درست را تبیین می‌کرد و نشر می‌داد در برابر انواع جریان‌های باطل، جریان‌های انحرافی، مسلمان، غیر مسلمان، شیعه و غیر شیعه، انواع مکاتب انحرافی و عقاید نادرست را، اخلاقیات نادرست را امام باقر(ع) مورد به مورد، یکی یکی تحلیل می‌کردند و تفکیک می‌کردند نقاط خطا را تبیین می‌کردند و هم از شریعت اسلام دفاع می‌کردند و کسانی را در این مسیر آموزش می‌دادند که این شریعت دچار تغییر و تحریف و تعطیل نشود و هم احکام عملی یعنی فقهی. هم با اجتهادهای نادرست و روش‌های غلط در فهم دین، و روش‌شناسی‌های نادرست در حوزه فقه و استنباط آن‌ها را نقد می‌کردند و افشا می‌کردند از آن طرف جامعه شیعه را بطور خاص رهبری می‌کردند و بدون این که دستگاه بتواند برخورد کند یا اشراف پیدا کند. از آن طرف تشکیلات مخفی مبارزه را رهبری می‌کردند و تشیّع را همزمان با تقیه یعنی مبارزه مخفی و بدون این که بهانه‌ای دست حکومت بدهند اما مبارزه می‌کردند این را ادامه می‌دادند و از یک طرف هم ایشان، امام باقر(ع) همانطور که عرض کردم در منابع شیعه و سنی نقل می‌شود که امام سجاد دوم است و مثل پدرش غرق در زهد و عبادت است و از آن طرف اهل کار و تلاش و تولید اقتصادی و تولید ثروت، از آن طرف شکافنده مرزهای علم، از آن طرف تجسم اخلاق و انسانیت و در ابعاد فردی و اجتماعی پیشگام و پشتاز بود.

نکته دیگر، شهادت ایشان است که متأسفانه پروژه‌هایی که گاهی با دو-سه تا واسطه انجام می‌شده، و حکومت سعی می‌کرد خودش را لو ندهد ولی عملاً و اغلب اهل بیت را به همین شکل به شهادت رساندند اولاً شاید مذهبی که تمام رهبران او به شهادت رسیدند شیعه دوازده امامی است که حتی یکی از ائمه ما به مرگ طبیعی از دنیا نرفته است یا با شمشیر شهید شدند مثل امیرالمؤمنین(ع) و سیدالشهداء(ع)، یا ترور شدند،‌ به شکل‌های مختلف مسموم شدند از جمله امام باقر(ع) که در دوران هشام‌بن‌عبدالملک که در آن دوران رژیم بنی‌امیه یک ابرقدرت بود به اسم اسلام بود چون اصل خط را او داده، چون در بعضی منابع گفتند که هشام قاتل امام باقر(ع) است، در بعضی از منابع گفتند ابراهیم‌بن‌ولید در این ترور نقش داشته است و حتی بعضی اسم بعضی از نفوذی‌های افراد فاسد در داخل و خائنین پشت جبهه بین علوی‌ها نام بردند از جمله اسم زید بن حسن آورده شده که جزو علوی‌ها بود و ایشان با امام باقر(ع) به دلایل مختلف زاویه داشت و مشکل داشت دنبال قدرت و مسائل شخصی خودش بود و این سه‌تا روایت و هر سه خبر می‌تواند هر سه‌تایش درست باشد چنانچه که محققین گفتند در طول هم هستند یعنی اصل خط ترور امام باقر را خلیفه می‌دهد هشام است. و کسی که این پروژه را اجرا می‌کند و مدیریت می‌کند ابراهیم‌بن‌ولید است که از عناصر خبیث بنی‌امیه است خودش بعدها خلیفه شد، آن موقع هنوز خلیفه نبود خودش خلیفه شد ولی خلافت او دو – سه ماه هم نشد و در یک کودتای داخلی بین بنی‌عباس بعداً این ابراهیم کشته شد ولی خلیفه می‌آید به این خط می‌دهد که ایشان را در مدینه ترور کنند و او هم به یک عامل نفوذی که پشت جبهه علوی‌ها به نام زید بن حسن است او را ظاهراً مسئول می‌کند چون رفت و آمد و نفوذ داشتند، او عملاً یک عامل خائن نفوذی است. همین الان هم به این شکل عمل می‌شود یعنی دشمن استکبار بزرگ، گاهی خارجی و کفر پشت صحنه است بعد با دو – سه‌تا واسطه می‌بینیم که گاهی به دست یک آدم، در درون خانواده بین پشت جبهه خودی یک بچه مذهبی آن عامل اجرا می‌شود و می‌آید عملیات می‌کند. حضرت امیر(ع) را کفار ترور نکردند یکی از سربازان سابق ایشان که جزو خوارج بود ترور کرد و به شهادت رساند. همه ائمه(ع) که مسموم شدند به یک شکلی اکثرشان به همین شیوه‌ها بوده، در مورد امام باقر(ع) هم یک زید نامی است که این عامل حکومت بنی‌امیه است و عملاً در مرحله اجرا اقدام می‌کند و در واقع خیانت می‌کند پشت پرده هر جنایتی می‌بینیم یک خیانت است جنایت دشمن به دست و با واسطه خیانت یک عده بین خودمان که سابقه‌ای داشتند و داخل این جبهه بودند انجام می‌شود. نکته دیگری که قابل ذکر است این است که امام باقر(ع) با این که رهبر شیعه هستند اما در زمان حیات خودشان و بعد از آن مورد توجه و اعتنا و احترام بزرگان مذهب دیگر اسلامی بودند یعنی این یک ارزش مهمی است که کسی رهبر فکری، علمی، دینی، معنوی، اخلاقی، سیاسی یک جریان باشد ولی رهبران جریانات دیگر و مذاهب دیگر کاملاً آن را قبول داشته باشند با این که به لحاظ مشرب مختلف هستند گاهی مخالف هستند اما شخصیت آن فرد را به لحاظ علمی و معنوی تأیید کنند و به سر آن قسم بخورند در مورد امام باقر(ع) هم این‌طور بود. یعنی بعضی از بزرگان مذاهب اسلامی از محدثان و از فقها و از مورخین، متکلمین اهل سنت که به هیچ وجه گرایش شیعی هم نداشتند و حتی علیه شیعه اظهار نظر کردند اما در مورد امام باقر(ع) از جمله، و در مورد سایر اهل بیت دیدگاه‌های بسیار توأم با تجلیل و احترام و تأیید به کار بردند البته این که برای آن‌ها خلافت سیاسی حق حکومت سیاسی یا عصمت قائل باشند نه، ولی این‌ها را به عنوان شخصیت‌های بزرگ علمی و معنوی و فرزندان پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) به رسمیت می‌شناختند از همان ابتدا تا همین الآن. یعنی شما در اوایل قرن 5 هجری، "ابونعیم اصفهانی" را می‌بینید، "ابونعیم احمدبن‌عبدالله" را می‌بینید که راجع به امام باقر(ع) می‌گوید که یکی از شخصیت‌هایی که قطعاً معتبر است و هر حدیثی که به ایشان برسد ما آن را معتبر و حجّت می‌دانیم و در منابع حدیث، مورد استناد و اتّکا است محمدبن‌علی باقرالعلوم هست ما ایشان را به لحاظ دینی از خاندان پیامبر(ص) و از اهل بیت پیامبر(ص) می‌دانیم و به لحاظ اجتماعی و دنیوی، مقام بسیار بالایی داشته و مورد اعتنا و احترام همه بوده است و ایشان در مسائل مستحدثه برای اولین بار در جهان اسلام گاهی مطرح می‌شود اولین کسی است که اظهارنظر کرده و نظرات دقیقی گفته و بعدها مذاهب مختلف اسلامی طبق نظر ایشان ادامه دادند و این زیرساخت اصلی آن دیدگاه‌ها شد و در موضوعات خطیر و مهمی، و بسیار متنوع و در حوزه‌های بسیار متنوعی ایشان صاحب نظر بود و به لحاظ معنوی و اخلاقی هم، الگو بود، بسیار در عبادت خدا اشک می‌ریخت و بندگی می‌کرد. در مناظرات و مباحثات علمی، بسیار اخلاقی، مؤدبانه، منطقی و علمی ظاهر می‌شد و به همه سؤالات جواب می‌داد و در این بحث‌ها پیروز و موفق بیرون می‌آمد حرفش را به کرسی می‌نشاند اما هرگز در هیچ جدال و مِرائی، یعنی مجادلاتی که مدام بخواهند اثبات کنند تو بیسوادی من باسوادم، تو فاسدی من خوبم و از این قبیل، که هدف تبیین و دفاع از یک حقی نیست بلکه اثبات خود است و تخریب دیگری است و می‌گوید امام باقر(ع) در این‌طور بحث‌ها شرکت نمی‌کردند یا مثلاً سبط بن‌جوزی، که او در اواخر قرن 5 است و ایشان در اوایل قرن 6 است، در کتاب «تذکره» می‌گوید ابوجعفر، یعنی امام باقر(ع) در اوج دانش و معرفت بوده، یک دانشمند بزرگ و کم‌نظیر و بی‌نظیر بود به لحاظ عبادت و اخلاق همه ایشان را قبول داشتند و مستغرق در عبادت بود و ابوحنیفه و بعضی از بزرگان و مذاهب رهبران اهل سنت و محدثین اهل سنت از امام باقر(ع) حدیث نقل کردند و در یک دوره‌هایی جزو شاگردان ایشان بودند و در بعضی از درس‌های ایشان حاضر می‌شدند و یا شمس‌الدین ذهبی که باز از بزرگان اهل سنت است در قرن 8 است که می‌گوید امام باقر(ع) جامع علم و عمل بود و بزرگان اهل سنت، همه ایشان را قبول داشتند. سیادت و شرافت ایشان، و این که به لحاظ علمی و معنوی، کاملاً مورد اعتماد و ثقه بود، بسیار متین بود و هیچ کس از ایشان هیچ نقطه ضعف نه علمی و نه اخلاقی، ندیده بود و تعبیر بسیار جالب و عجیبی ایشان دارد می‌گوید که امام باقر(ع) برای خلافت رسول‌الله شایسته بود و این از یک عالم بزرگ اهل سنت، یک تعبیر بزرگی است. می‌گوید امام باقر(ع) برای خلافت پیامبر(ص) صلاحیت داشت یعنی به لحاظ حکومتی، مدیریتی، در اوج بود و می‌گوید شیعه ایشان را معصوم می‌داند ما که معصوم نمی‌دانیم و شیعه نیستیم ولی ایشان را بر بسیاری از کسان ترجیح می‌دهیم و از همه جهت قابل احترام بود و از نظر ما معتبر هستند. یا "ابن‌کثیر" که ایشان هم در همان دوره‌هاست که در کتاب مشهور خود به نام «البدایه و النهایه» می‌گوید مقام امام باقر(ع) فوق‌العاده بلندمرتبه بود و ایشان یکی از چند شخصیت اصلی و بارز کل جهان اسلام بود یعنی اگر ده نفر و پنج نفر را می‌خواستند در آن دوران اسم ببرند که بشود به دنیا آن‌ها را نشان داد قطعاً یکی‌اش امام باقر(ع) بوده است.  این‌ها تعابیر بزرگان اهل سنت است که برخی‌هایشان منتقد شیعه هستند و یک چنین تعابیری راجع به امام باقر(ع) به کار می‌برند و این خیلی مهم است. ابن‌صبّاغ مالکی با کتاب دیگری که «الفصوص المهمه» که این هم کتاب مهم و شناخته شده‌ای است می‌گوید جدا از این که ایشان را توده مردم دوست داشتند به لحاظ اخلاقی و معنوی و به لحاظ علمی همه نخبگان و همه اهل علم و متخصصین ایشان را به عنوان یک شخصیت فوق‌العاده‌ای که وارد هر مسئله علمی در هر حوزه‌ای که می‌شود دقیق و موشکافانه بحث می‌کند و واقعاً لقب باقر در مورد او صدق می‌کند پذیرفته بودند و به لحاظ علمی جامع بود. در رشته‌های بسیار متنوع ایشان حرف اول را می‌زد و نقش مهمی در ارتقاء سطح آگاهی و علم دارد در کل امت اسلام و بلکه جهان، برای این که آن موقع جهان پیرو جهان اسلام در این مسائل بود و آن موقع این قوی‌ترین ابرقدرت جهان بود و می‌گوید در داخل جهان اسلام قطعاً مثل امام باقر(ع) در آن دوره شاید کس دیگری را نتوانیم در ردیف ایشان نام ببریم یا چند نفری بیشتر نبودند به علاوه این که این مرد قلب پاکیزه‌ای داشته و عمل او بسیار منزه و بالنده بود و نفس و شخصیت او طاهر و پاک و پاکیزه بوده و همه ایشان را در اوج تقوا و خودنگهداری و کنترل نفس و از این قبیل. خب از این نمونه‌هایی که ذکر شده من بعضی‌هایش را این‌جا راجع به این که امامت چگونه در افق دانش و از جمله در شخصیت امام باقر(ع) جلوه کرد، از این تحقیقات من به چند نمونه آن اشاره کردم و از این قبیل زیاد است. یا مثلاً عبدالله بن عطاء نقل می‌کند در «شذورات الذهب» است که می‌گوید هرگز ندیدیم کسی را مثل امام باقر(ع) که تقریباً همه دانشمندان مختلف، وقتی کنار امام باقر(ع) می‌گذاشتیم و بحث و صحبت می‌کردند می‌دیدیم با فاصله زیاد هر دو دانشمند هستند. هر دو دانشمندند ولی هر کس کنار امام باقر(ع) در یک جلسه‌ای می‌نشست و راجع به هر موضوعی بحث می‌کرد فاصله طولانی و خیلی محسوس بود و هر دانشمندی پیش ایشان کم‌مایه و بیسواد به نظر می‌آمد و سطحی به نظر می‌آمد. خب این هم یک تعبیر بسیار مهمی است در منابع غیر شیعی راجع به این‌ها، که نقل شده که حکم بن عُنَینه که آن موقع یک آدم خیلی محترمی بوده بین اقشاری، که هم مُلا بوده و خیلی عالم بوده و هم مورد احترام بوده و سنش هم خیلی زیاد بوده است از امام باقر(ع) خیلی مسن‌تر بوده، شاگردانی داشته و مریدانی داشته و ایشان می‌بیند وقتی امام باقر(ع) از خود او جوان‌تر بودند، می‌بیند مثل یک کودکی پیش پای ایشان بلند می‌شد و مثل یک شاگردی جلوی امام باقر(ع) زانو می‌زد و از ایشان سؤال می‌کرد چیز می‌آموخت و یادداشت می‌کرد وقتی می‌دیدند یک غول علمی پیش امام باقر(ع) که سنش از او کمتر بوده این‌طوری ظاهر می‌شود و خضوع می‌کند کسانی که برای اولین بار امام باقر(ع) را می‌دیدند خب از همان‌جا می‌فهمیدند که چه خبر است. خب همه این‌ها در منابع برادران سنی و علمای سنی است که در مورد امام باقر(ع) آمده است و بخشی از آنچه که آمده ما این‌جا عرض کردیم و فقط کافی است که باز اشاره کنم به این که بعضی از بزرگان اهل سنت که جز رجال بزرگ اهل سنت هستند این‌ها از شاگردان امام باقر(ع) هستند از بزرگان اهل سنت هستند و جدا از خود ابوحنیفه و بعضی‌های دیگر در دوره‌هایی در درس امام باقر(ع) در جلسات ایشان شرکت می‌کردند و حدیث از امام باقر(ع) نقل کردند یک کسانی مثل عمربن‌دینار، مثل عبدالرحمن بن عمر اوزاعی، مثل یحیی‌بن‌کثیر که بعدها آخوند و عالم بزرگ رژیم بنی‌عباس شد قاضی‌القضات آن‌ها و مفتی بزرگ آن‌ها شد، همه این‌ها یک دوره‌ای شاگردان امام محمد باقر(ع) بودند و این‌ها از رجال حدیث صحاح سته اهل سنت هستند یعنی جزو محدثین مطرح اهل سنت هستند همه این‌ها شاگردان امام باقر بودند عبدالملک بن عبدالعزیز که هر 6 کتاب اهل سنت «صحاح سته» از ایشان حدیث نقل کردند و به ایشان احتجاج کردند و زُهری که هم مالک بن انس از او حدیث نقل کرده و هم اوزاعی که رهبر یک مذهب بزرگ فقهی اهل سنت بود از او حدیث نقل کرده و دیگرانی، او هم از شاگردان امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) بود و دوره بعد که جزو ایادی حکومت بنی‌امیه بود و شد یکی از بزرگترین اساتید و شیوخ مالک‌بن‌انس ربیعة‌بن‌عبدالرحمن است که بسیاری از احادیث را رهبر مالکی‌ها از ایشان نقل می‌کند او هم شاگرد امام باقر(ع) است یا مثلاً جناب نسائی راجع به عبدالله بن ابی‌بکر می‌گوید او که ثقه است و از راویان معتبر اهل سنت است و اگر چیزی نقل کند ما می‌پذیریم و بسیار حافظ حدیث بوده، قدرت ضبط و حفظ داشته و روایات زیادی نقل کرده و جزو منابع اهل سنت است ایشان شاگرد امام باقر(ع) است. این هم یک نمونه که بدانیم امام باقر(ع) به لحاظ علمی و به لحاظ شخصیتی همه ایشان را قبول داشتند.

نکته دیگر در زندگی امام باقر(ع) این است که ایشان در حوزه مباحث فرهنگی و انواع ایدئولوژی‌ها، مکتب‌ها، شبهات، ضد دینی یا دینی غیر اسلامی یا ضد اسلامی، یا اسلامی منحرف یا حتی جریانات شیعی منحرف در برابر همه این‌ها که انواع و اقسام مریدها و جریانات منحرف داشتند امام باقر(ع) در همه این جبهه‌های فرهنگی درگیر بودند و حضور داشتند شاگرد تربیت کردند، بحث کردند، پاسخ به سؤالات دادند رفع ابهام کردند و افشاگری علمی کردند که افکار عمومی و این‌ها دچار خطا نشوند. از یک طرف با دو جریان افراط و تفریط قدریه و جبریه آن‌هایی که جبرگرایی اسلامی درست کرده بودند و از طرف معاویه و رژیم اموی هم تأیید می‌شدند و همین‌طور قطب افراطی مخالف‌شان که استقلال انسان و اعمال انسان را مقابلاً از خداوند پیگیری می‌کردند پاسخ هر دویشان را امام باقر(ع) یک جریانی داد که در برابر این دو جریان افراط و تفریط، جبری‌ها، جبرگراها و جریانی که قائل به تعطیل کردن اشراف و اراده الهی در اعمال انسان هستند که یا خداوند هیچ دخالتی در اعمال ما ندارد و یا این که اعمال ما، اعمال ما نیست و کارهای خود خداست و هر کاری که ما می‌کنیم بدون اختیار است ما مجبور هستیم و بنابراین مسئول نیستیم. این جریان که می‌خواهد انسان را مسئول اعمال خودش بکند خدا را از صحنه حذف می‌کند که خداوند ما را خلق کرده و رها کرده و تعطیلات رفته است و همه چیز را بطور کامل به ما تفویض شده است. امام باقر(ع) در برابر هر دو جریان که دو جریان قوی بودند و جالب است تا همین الآن هم نه در جهان اسلام بلکه در کل جهان این دوتا جریان همچنان وجود دارد. در برابر این دوتا یک ایستار و یک موضوع بسیار مهم معرفتی برقرار کردند که از یک طرف حاکمیت مطلق الهی را در همه ابعاد هستی و در همه زوایای حیات انسان و غیر انسان دفاع کنند و توضیح بدهند و تبیین کنند و استدلال کنند و از آن طرف این که انسان مسئول اعمال خودش هست فعل اخلاق، آزادی و آگاهی، انسان مسئول آن است و کفر و ایمان را ما انتخاب می‌کنیم. «الّذین آمَنوا» معنی‌اش فقط ایمان آوردگان نیست یعنی کسانی که ایمان را به عنوان یک فعل از سر آگاهی و آزادی انتخاب کردند «الّذین کفروا» کسانی که کفر را انتخاب کردند. بنابراین این دوتا در داخل جریان اسلام هم که آمدند شروع کردند این‌ها را ظاهراً اسلامی کنند برایش آیه و حدیث پیدا می‌کردند آن‌ها یک عده گزینش می‌کردند و یکسری آیات و احادیث به نفع خودشان بود که خداوند در قرآن فرمود: «مَآ تَشَآءُونَ إِلّآ أَن یَشَآءَ اللهُ» (انسان/ 30)؛ شما چیزی را نمی‌خواهید الا این که خدا بخواهد «... تُضِلُّ بِها مَنْ تَشاءُ وَ تَهْدِی مَنْ تَشاءُ ...» (اعراف/ 155)؛ خدایا هر کسی را که تو بخواهی هدایت می‌کنی و هرکسی را بخواهی گمراه می‌کنی یعنی هدایت نمی‌کنی و رهایش می‌کنی. بنابراین نتیجه گرفتند که معنی این آیات همین است که ما مسئول ایمان و کفرمان نیستیم این که گمراه بشویم یا نشویم خود خدا دارد این کارها را می‌کند. امام باقر(ع) توضیح می‌فرمودند که نه این آیات این‌ها را نمی‌گوید بلکه دارد توضیح می‌دهد حتی آن لحظه‌ای هم که شما دارید آزادانه و آگاهانه انتخاب می‌کنید و مسئول انتخاب‌های خودتان به عنوان یک انسان هستید همان لحظه تحت قدرت و علم مطلق الهی هستید و از کنترل خداوند خارج نشدید خداوند این امکان را به تو داده که انتخاب کنی. لذا آیات دیگر را چرا نمی‌بینید که وقتی قرآن می‌فرماید: «وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ...» (شوری/ 30)؛ هر مصیبتی که به شما وارد می‌شود دستاورد خودتان است «... لِتُجْزى‌ کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ ...» (جاثیه/ 22)؛ هرکس گرفتار دستاوردهای خودش است «وَ هُمْ لایُظْلَمون» و هرگز به آن‌ها و هیچ کس ستم نخواهد شد. چون اگر شما مسئول عمل بدت خودت نباشی ولی مجازات شوی یا مسئول عمل درست خودت نباشی و بعد پاداش آن را نبینی این ظلم به توست و خداوند به کسی ظلم نمی‌کند چرا این آیات را نمی‌بینید. این آیات را ببین و کنار آن، دوسته آیات و احادیث را کنار هم ببین تا بفهمی که چگونه انسان مختار است و در عین حال تحت قدرت مطلق الهی است و این دوتا با هم قابل فهم است. از این طرف این جریان‌های معتزلی و این‌هایی که می‌خواهند عدالت خدا را اثبات کنند اما قدرت خدا را محدود می‌کنند و انسان را از کنترل و ربوبیت الهی بگویی نگویی به یک نحوی خارج می‌کنند و آن‌ها استناد به بعضی از آیات قرآن می‌کنند و باز آن آیه دسته اول را نمی‌بینند. این که «لا تزروا وازرة وزر اُخری» قرآن می‌فرماید هیچ باربرداری، یعنی همه باربردار هستید و همه بار مسئولیت را به دوش می‌کشید اما هیچ کس وزرِ اُخری، بار دیگری را بر دوش نخواهد کشید هر کسی بار خودش را بر دوش خواهد داشت یعنی هرکس مسئول اعمال و انتخاب‌های خودش، کرده‌ها و ناکرده‌ها و گفته‌ها و ناگفته‌های خودش هست. خب این آیات را ببینیم این دو دسته آیات را با هم و کنار هم ببینیم و بفهمیم که اهل بیت چه می‌‌گویند که نه جبرگرا بشوید نه قدریه، نه اشعری و نه معتزلی. پس در نظام داوری الهی، این دو دسته آیات و روایات هم از این قبیل داریم. هر کدام از یک زاویه دارند یک بُعدی از معرفت جامعه الهی و دینی را می‌گویند این دارد به پاسخ بعضی از سؤالات و آن دسته آیات، این‌ها پاسخ به بعضی از سؤالات دیگر است. و این دوتا پاسخ با هم هیچ تناقضی ندارد و باید با هم یک کاسه فهمیده بشوند. خب این جریانی که ما هر کاری می‌کنیم ما تصمیمی نمی‌گیریم به اختیار ما نیست، ما مجبور هستیم حالا حتی جریان‌های به اصطلاح مدرن دین‌ستیز و ایدئولوژی‌های غرب و شرق هم، همه‌شان به یک معنا جبرگرا هستند مارکسیست‌ها جبری‌اند و معتقد به جبر تاریخ و جبر طبقه هستند. جبر ابزار تولید، می‌گوید اخلاق انسان، فرهنگ انسان و فکر او و دین و فلسفه و هنر و عرفان معنوی‌اش، همه این‌ها محصول طبقه است یعنی بالاتنه تابع پایین‌تنه است! در مورد همه و بطور گریزناپذیر شکم تعیین کننده است نه مغز و نه قلب.

مارکسیست‌ها از جبر تاریخ حرف زدند. لیبرالیست‌ها از جبر لذت و غریزه حرف زدند. لیبرالیزم می‌گوید انسان در واقع مختار نیست و مجبور به جبر غریزه است مثل سایر حیوانات. عقل فراغریزی‌ای وجود ندارد عقل در خدمت غریزه چرا. عقل ابزاری یعنی عقل فقط به عنوان ابزار. و در حد ابزارسازی. اما در حوزه اهداف، بشر اهداف عقلانی ندارد و در نگاه لیبرال، بشر مثل سایر حیوانات است. فاشیست‌ها از جبر قدرت حرف می‌زنند، فرویدیست‌ها فروید از جبر جنسیت حرف می‌زند و... بنابراین این مسئله قدیمی نیست همین الآنش هم هست. آن‌هایی هم که دینی و مذهبی هستند به اسم مسلمان یا مسیحی یا سایر ادیان و مذاهب، و عرفان‌ها و معنویت‌ها همه اغلب یک جور جبر تئوریزه می‌کنند و از آن طرف کسانی به عنوان عقل‌گرایی و روشنفکری انسان را بطور مطلق، مرکز عالم و همه چیز می‌دانند که آن هم اشتباه است انسان مختار مطلق نیست و مجبور مطلق هم نیست. در یک حوزه‌هایی ما مختار هستیم و در یک حوزه‌هایی نیستیم و ما مسئول آن حوزه‌هایی هستیم که در آن‌جا اختیار داریم. امام باقر(ع) در جواب این دو جریان که تا همین الآن همه جا ادامه دارند می‌فرمایند که آن‌هایی که جبرگرا هستند چطور می‌توانند خدایی را تصور کنند که انسان را مجبور به گناه و ظلم می‌کند و من وقتی ستمی به تو می‌کنم و منحط می‌شوم و سقوط می‌کنم و گناه می‌کنم من خودم با خودم این کار را نکردم خدا با ما این کار را کرده است. بعد هم می‌گوید شما را به جهنم می‌برم و عذاب‌تان می‌کنم. اصلاً همین عذاب جهنم کافی است چه رسد به عذاب آخرت. چرا ما را عذاب می‌کنی و چرا ما باید رنج بکشیم؟ امام باقر(ع) می‌فرمایند چگونه می‌توانید به خداوند قائل باشید و خداوند چطور می‌تواند عادل، رحیم و رحمان و اهل رحمت باشد ارحم‌الراحمین باشد ولی در عین حال به ما امکان انتخاب نداده باشد ولی ما را گرفتار رنج کند؟ رنج در دنیا و رنج در ابدیت و آخرت. چطور ما را به دست خودمان در رنج بیندازد. چطور می‌توانیم به چنین خدایی معتقد باشید خدای متعال، لطف او، رحمت او، عدالت خدا چطور قابل پذیرش است و به این جریان‌هایی که می‌گویند بشر و کلاً مستقل از خداوند است حالا می‌پذیریم خدا جهان و اسلام را اول خلق کرده ولی الآن همه چیز را رها کرده،‌ واگذار کرده، تفویض کرده و ما خودمان هستیم و خودمان و خداوند این وسط نقشی ندارد ما عملاً از حوزه قلمرو خداوند خارج شدیم و داریم تصمیم می‌گیریم و لذا مسئول اعمال خودمان هستیم و مسئول رنج‌ها خودمان هستیم و بهشت و جهنم هم کار خودمان است و لذا خداوند ظالم نیست عادل است. بله، خدا را عادل کردی اما عاجز هم کردی! امام باقر(ع) به این‌ها می‌فرماید شما خداوند را از صحنه حذف کردید، این چطور الهیاتی است؟ چه نوع خداشناسی است که انسان را مستقل از خداوند، مخلوق را مستقل از خالق می‌تواند تصور کند و حتی تصدیق کند؟ چطور می‌شود یک خداوند عاجز، یک خدای ذلیل که انسان را خلق می‌کند و دیگر از پس انسان برنمی‌آید و کنترل انسان از دست او خارج شده و چیزی می‌خواهد و اراده می‌کند و آن محقق نمی‌شود. می‌خواهد خدا طور دیگری باشد ولی یک جور دیگری می‌شود این نوع الهیات و خداشناسی هم امام باقر(ع) می‌فرماید معقول نیست. می‌فرمایند یک حد وسطی بین این دوتا جریان افراطی از هر دو طرف وجود دارد که امرٌ بین الامرین، یک چیزی این وسط وجود دارد که نه روی خداوند و قدرت خداوند قلم می‌کشد و حذف می‌کند و نه آزادی و آگاهی و مسئولیت انسان را حذف می‌کند و کلاً اختیار انسان در طول اراده و مشیت الهی است و خودِ مقتضای مشیت الهی است. خب این مسئله فوق‌العاده مهمی است فقط هم بحث الهیاتی و فلسفی کلامی نیست آثار مهمی در سیاست دارد، در زندگی، در نوع مواجهه ما با پیروزی‌ها و شکست‌ها، مشکلات و راه حل‌ها، غم‌ها و شادی‌ها، رنج‌ها و لذت‌ها، زندگی و مرگ دارد. آثار سیاسی اجتماعی دارد. به همین دلیل هم معاویه خط جبرگرایی را با توجیه دینی تبلیغ می‌کرد که می‌شود خدا نخواسته باشد که من سر کار بیایم؟ ولی آمده باشم؟ این توهین به خداوند نیست؟ پس این که من بر شما حاکم هستم خدا خواسته حاکم باشم. بنابراین تسلیم خداوند باشید یعنی تسلیم من باشید خب این جبرگرایی به اسم مذهب است. حتی در قضیه کربلا حضرت زینب(س) که به اسارت درآمدند یزید شخصاً در دمشق به ایشان می‌گوید که دیدی خدا با شما چه کرد؟ هم می‌خواهد مشروعیت دینی و مذهبی برای کارش درست کند که خدا خواست این عاشورا و کربلا پیش آمد و این‌طوری شد و یزید آیه قرآن را می‌خواند که آن کاری که خدا بخواهد می‌شود! حضرت زینب(س) می‌فرماید که خدا نکرد تو کردی، خدا نخواست تو خواستی! آن خواسته تکوینی است ولی همان خدا اجازه داده است یعنی امکان آن را داده، اجازه نداده، خداوند امکان ظلم و گناه را به بشر داده برای این که او خودش باید انتخاب کند، اما حق و اجازه ظلم و حق گناه نداده اما امکان آن را داده است ولی امثال تو از این امکان سوء استفاده می‌کنید. خدا نکرد تو کردی، بعد به یزید که آن موقع ابرقدرت جهان اسلام بود می‌فرماید آن آیه قرآنی که خواندی برای این‌جا نبود برای جای دیگری است پاسخ این سؤال نیست. آیه‌ای که مناسب این وضعیت و این جلسه است این است: «سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ» (شعراء/ 227)؛ به زودی ستمگران و ستم پیشه‌گان خواهند دانست که چگونه زیر و رو خواهند شد. گفتند الآن جایش هست این آیه را بخوانید نه آیه را. آن آیه پاسخ سؤال دیگری است. تحریف کردی. خب این‌جا از عقاید درست اسلامی و قرآنی در برابر جریان‌های مختلف دیگر اسلامی و مذاهب مختلف کلامی و اعتقادی و ایدئولوژی‌های غیر اسلامی و غیر دینی، و جبرگراها که به انواع جبرها معتقد بودند یا جبریه یا قدریه درست دفاع کردند.



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha